حموم چهل روزگی و.......
وقتی بابایی بعد از تقریبا یک ماه موندن تو شمال اومد دنبالمون قرار بود مستقیم بریم همدان تا پسر مامان ختنه کنیم اخه هیچکی تو شمال دل نداشت بهراد برای ختنه ببره.من و بابایی هم که اصلا طاقتشو نداشتیم تصمیم گرفتیم همدان ختنه کنیم چون پدر جون تا حالا ٤تا پسرش برده بود واسه ختنه ایندفعه نوبت نوش بود چون ماه صفر بود و مادرجونت میخواست تو همدان مهمونی بده گفتن شکون نداره بذارین هفته بعد بیاین همدان که ماه صفر تموم شده باشه. ما هم از شمال اومدیم تهران هفته بعد رفتیم همدان. خاله بتول بابایی هم باهامون اومد ظهر ساعت١٢راه افتادیم ساعت٣.٥ رسیدیم نزدیک همدان شدیم زنگ زدیم گو...
نویسنده :
مامان زهرا
14:37